کد مطلب: ۳۵۸۲۲۹
۱۰ آبان ۱۴۰۱ - ۰۴:۲۹

برگشتم، چون در کشور خودم تأثیرگذارترم

گفتگو با استاد دانشگاه شریف که بازگشت به ایران را به ماندن در کانادا ترجیح داد

به گزارش مجله خبری نگار/ایران: امیر نورانی استادیار دانشگاه شریف است که پس از گذراندن دوره دکتری و کسب تجربه از دانشگاه تورنتو کانادا به ایران بازگشت. با توجه به افزایش موج مهاجرت در کشور و گزارش‌های متعدد رصد‌خانه مهاجرت ایران درباره خروج افراد عادی از کشور در کنار نخبگان، نشان می‌دهد اگر زمانی مهاجرت مختص نخبگان بوده، اکنون به افراد عادی و سایر دانشجویان نیز رسیده است. در عین حال بازگشت یک شخص از خارج به کشور و پذیرفته شدن او به عنوان عضو هیأت می‌تواند نکته حائزاهمیتی نسبت به حواشی مهاجرت باشد. امیر نورانی عضو هیأت علمی دانشگاه شریف پس از تحصیل در کانادا، مانند بسیاری از اساتید این دانشگاه از علل بازگشت خود و زوایای دیگر مهاجرت به ایران گفته است که در ادامه می‌خوانید:

برگشتم، چون در کشور خودم تأثیرگذارترم

​​​​​​​ مهم‌ترین انگیزه شما از بازگشت به ایران چه بود؟

مهمترین انگیزه‌ای که از بازگشت داشتم، این بود که در کشور خودم تأثیرگذارتر خواهم بود. به تعبیر دیگر احساس من این بود در هر حال شاید بتوانم در کانادا به یک‌سری اهداف مادی خوب برسم و از این لحاظ بتوانم زندگی بهتری برای خودم تأمین کنم، اما هرگز پیش‌فرض بازگشت به ایران را در خودم تغییر ندادم و همیشه این ذهنیت را داشتم که بالاخره به ایران بازخواهم گشت. البته بنا داشتم در یک موقعیت مناسب مثلاً سه تا چهار سال در کانادا کار کنم، پولی به‌دست آورم و بعد بازگردم، اما به محض اینکه موقعیت دانشگاه شریف فراهم شد تردیدی برای بازگشت به ایران نداشتم.

من در آنجا به گذراندن دوره‌ای مشغول بودم گرچه موقعیت خوبی بود، اما این تردید را نداشتم که در ایران می‌توانم تأثیرگذارتر باشم، زیرا به هر حال با دانشجویان ایرانی قرابت فرهنگی بیشتری داشتم. من ایثاری نکردم، اما احساس می‌کنم در ایران خوشحال‌ترم، بعضی تصور می‌کنند کسی که به ایران برمی‌گردد به رغم میل باطنی‌اش بازگشته که نام این کار ایثار است و آن شخص یک جنگی را با نفس خود انجام داده، ولی من هیچ‌وقت جلب محیط‌های کانادا نشدم.

هرچند آنجا هم عضو انجمن‌هایی بودم و سعی می‌کردم شخص فعالی باشم به عنوان مثال در یک انجمن علمی به نام SMTA فعالیت‌های زیادی می‌کردم و از سوی دانشگاه تورنتو در آن انجمن یک جایزه‌ای دریافت کردم. فردی نبودم که شرایط را درک نکرده باشد و اتفاقاً دوستان کانادایی بسیاری دارم، اما همواره احساسم این بود که تعلق اصلی من اینجاست و برایم سؤال بود که اگر فرزندانم را با فرهنگ کانادا بزرگ کنم تکلیف نسل آینده چه خواهد شد؟ به عنوان مثال اکنون نام فرزندان من ایرانی است، اما در آینده نام فرزندان آن‌ها به الکس، جک و الکساندر و... تغییر می‌یابد. این مسأله در تصور من نمی‌گنجید.

اکنون شرایط شما با زمانی که در کانادا زندگی می‌کردید چه تفاوتی کرده است؟

به هر حال در آنجا یک آرامش حکمفرما بود و همچنین دائماً شاهد اخبار متنوع نبودیم، ولی یکی از مهمترین اخبار آنجا اخبار آب و هوا بود برعکس اینجا که هر روز نوسان دلار، مشکلات سیاسی و اقتصادی است. در آنجا به واسطه آن آرامشی که وجود داشت، من احساس می‌کردم که بیشتر دارم عبادت می‌کنم مثلاً کتاب معراج‌السعاده و لهوف و این‌ها را با جمعی از افراد علاقه‌مند شروع کردیم، اما الان این مطالعات در اینجا کم شده است.

بعضاً به قدری درگیری‌هایی هست گاه نمی‌دانم نمازم قضا می‌شود یا نه، اما به‌طور کلی احساس می‌کنم همان کاری هم که در ایران می‌کنم عبادت است. من معتقدم برخی‌ها عبدالحال هستند و بعضی‌ها عبدالله، شاید در آنجا به لحاظ مذهبی هم، حال بهتری برای عبادت بود، اما به نظرم مسئولیت‌پذیری در آن وجود نداشت. یا به عنوان مثال شاید روزه‌هایی که در آنجا می‌گرفتیم با فراغ بال بیشتری بود و لذت بیشتری داشت، اما در اینجا مثلاً هر روز شما در دفترت هستی و به‌خاطر مشغله و کار وقت خواندن یک خط قرآن را هم نداری، اما با این حال احساس بهتری از بابت گذراندن مفید زمان داری.

آیا از برگشتن خودتان راضی هستید؟

در حال حاضر رضایت نسبی هست گرچه مشکلات زیادی هم وجود دارد، اما از اینکه با دانشجویان در کلاس درس یا حتی در آزمایشگاه صحبت می‌کنم احساس خوبی دارم؛ به عنوان مثال برایم اهمیت دارد که بدانم یک دانشجو از زمانی که آمد تا زمانی که رفت یک چیزی را آموخت، به طور کلی از لحاظ ارتباطی و از لحاظ علمی احساس بهتری دارم که اینجا هستم.

به نظر شما چرا برخی از دانشجویان میل به مهاجرت پیدا می‌کنند؟

به نظر من یکی از دلایل عمده‌ای که برخی افراد اقدام به مهاجرت می‌کنند مسائل اقتصادی است.
به هر حال شاید این احساس وجود داشته باشد که افرادی که مهاجرت می‌کنند برنده و کسانی که در ایران می‌مانند بازنده هستند. البته من هرگز به دانشجوهایم توصیه نمی‌کنم که حتماً باید در ایران بمانید، ولی توصیه می‌کنم که در حقیقت دنیا را محدود در ۵ سال یا ۱۰ سال آینده نبینند و یک مقدار بلندمدت‌تر به آینده نگاه کنند. دانشجویان باید کمی به فلسفه زندگی و اینکه برای چه اصلاً به این دنیا آمده‌اند فکر کنند و بعد تصمیم بگیرند. حتی به آن‌ها پیشنهاد می‌دهم که به خارج از کشور بروند، آنجا را ببینند و سنجش کنند. اتفاقاً بعضاً ممکن است که افراد پشیمان شوند که چرا اصلاً به خارج از کشور نرفتند لااقل به برخی می‌گویم بروید، ببینید که خیلی هم خبری نیست!

در اینجا مشکلات اقتصادی هست همانطور که در آنجا هم یک سری مشکلات هست. به عنوان مثال در آنجا باید تمرکز زیادی روی شغل و ارتباط با افراد داشت، زیرا در آنجا ساعت کاری خیلی انعطاف کمتری دارد و همیشه باید یک نفر را راضی نگه دارید، اما ممکن است در اینجا آزادی عملی بیشتری از لحاظ شغلی داشته باشید و گزینه‌هایتان در آنجا محدودتر باشد. در اینجا شاید شما بتوانید برای خودتان کسب و کاری راه بیندازید و احساس رضایت بهتری از زندگی داشته باشید، اما احساس رضایت فقط به مسائل مادی برنمی‌گردد.

چرا برخی از کسانی که به خارج از ایران برای تحصیل می‌روند برنمی‌گردند؟

یکی از دلایل عمده‌اش این است که بعضاً وقتی شخص از خارج به ایران برمی‌گردد او را به عنوان بازنده می‌شناسند و یکی از دلایل دیگر هم دلایل اقتصادی است. در آنجا ممکن است که افراد توسط وام‌های بلندمدت ۲۵ و ۳۰ ساله، مسکن گرفته باشند تا مثلاً ماشین بهتری خریداری کنند. اینجا هم مشکلات خودش را دارد یعنی به نظر می‌رسد بدون پشتوانه افراد نتوانند مسکن تهیه کنند.

عده‌ای می‌گویند در ایران فرصت پیشرفت برای همه نیست، با این گزاره چقدر موافق هستید؟

این مسأله را کاملاً رد می‌کنم یعنی در واقع آن را در یک شرایط مساوی قبول دارم که بعضاً تبعیض‌هایی صورت می‌گیرد. کسی که به هر حال مهارت خوبی داشته باشد یا ویژگی یا مزیت قابل رقابتی داشته باشد می‌تواند پیشرفت کند. این را بگویم که در همین دانشگاه شریف حدود ۸۰ - ۷۰ درصد اساتید اصلاً وارد سیاست نمی‌شوند و اصلاً علاقه‌ای به این امور ندارند و آدم‌های آکادمیک هستند. من احساس می‌کنم صاحبان مشاغلی که در ایران هستند و در یک جا‌های خصوصی شرکت‌هایی دارند، لزوماً آدم‌های خاصی نیستند که وصل هستند به سیستم، نه! اینطور نیست! هرچند همین‌طور که عرض کردم مشکلات برای پیشرفت اینجا هم سخت است.

در خارج از کشور هم همینطور است! مثلاً اگر شما برای یک دانشگاه خارجی اپلای کنید و یک اروپایی چشم سبز مو زرد هم اپلای کند و شما مثلاً لهجه داشته باشید و معلوم باشد که ایرانی یا عرب هستید و آن مثلاً یک لهجه به قول خودشان Fluent و روانی داشته باشد، صد درصد او را انتخاب می‌کنند! اما از آن طرف هم مواردی هست که افرادی با اینکه مورد نظر غربی‌ها نبودند، اما توانستند جای خودشان را پیدا کنند من فکر می‌کنم هرجا آدم می‌تواند با توجه به تخصص و مهارت‌هایی که دارد چه ایران و چه خارج از کشور خودش را ثابت کند. یک مقداری در این زمینه که برای ما فرصت نیست اغراق می‌شود، ولی تا حدی از آن را من هم قبول دارم. ولی تخصص ویژه اگر داشته باشید قطعاً می‌توانید پیشرفت کنید.

آینده ایران را چگونه می‌بینید؟

در مورد آینده ایران من فکر می‌کنم که ما یک اقتصاد سنتی در کشورمان داشتیم که بر اساس یک سری موارد پایه‌گذاری شده بوده، به نظر من اقتصاد سنتی دارد در ایران فرو می‌پاشد که بعد از دل آن یک اقتصاد مدرن خارج می‌شود! ما اکنون نشانه‌های آن را می‌بینیم اگر شما عضو Linked In باشید می‌بینید که یک شرکت‌هایی هستند که پسر‌ها و دختران جوان آنجا فعالیت می‌کنند و واقعاً از لحاظ اقتصادی مدرن هستند و سیستم کسب‌وکار دارند. همین که دانشکده‌های مدیریت و بیزینس در کشور رونق می‌گیرند، احساس من این است که این رو به پیشرفت است. یک سری اقتصاد سنتی رانت‌دار فاسد دارد فرو می‌پاشد و این را من کامل تأیید می‌کنم، ولی اینکه کل اقتصاد ما دارد فرو می‌پاشد این‌طور نیست. ما در کانادا هم که بودیم به هر حال شرایط این‌طور بود که بعضی شرکت‌ها فرو می‌پاشیدند.

من اتفاقاً خودم برای شرکت بلک‌بری کار می‌کردم، پروژه کاملاً صنعتی بود و بعد اسم محصولش که بلک‌بری بود روی کارخانه هم اثر گذاشت و این شرکت کاملاً در حال ورشکستگی قرار گرفت! درحالی‌که فرو ریخته بود سال آخری که من آنجا بودم برای بازدید رفتم در آنجا دیدم که شخصی میان دستگاه‌ها قدم می‌زند، به من گفتند که او دلال است و می‌خواهد وسایل صنعتی ما را بخرد، آن زمان حتی آن مهندسایی که ما با آن‌ها کار می‌کردیم می‌گفتند اینجا تعدیل نیرو خواهد شد، به این معنی که این مسأله تقصیر آن شخص کارمند نبوده یعنی تعدیل نیرو به خاطر سیاست‌های شرکت بوده است.

نیرو‌ها نیز نگران بودند و می‌گفتند ممکن است هر لحظه ما را اخراج کنند. همین‌طور هم بود یعنی آن‌ها از فردا صبح دیگر نمی‌توانستند به سرکار خود برگردند. البته آن‌ها نیز بیمه بیکاری ۹ ماهه داشتند و آن شرکت در آخر خیلی کوچک شد و به خاطر تعصبی که روی آن شرکت داشتند سعی کردند آن را نگه دارند و همچنین مأموریت‌های آن کاسته شد، سپس یک سری ساختمان‌هایش را به دانشگاه واترلو فروختند. من اکنون آمار ندارم که چند درصد آن شرکت فروپاشیده و چه درصدی جدیداً به‌وجودآمده است، ولی در کشور ما نیز اینگونه شرکت‌های جدید و نوپا هستند که به تازگی روبه راه شده‌اند و حالا هم در زمینه تولید و هم در زمینه‌های بیزینس پیشرفت خوبی داشته‌اند.

آیا احساس پشیمانی از بازگشت به ایران به سراغ شما می‌آید؟

به هر حال برخی مواقع به قدری فشار اقتصادی هست که تحمل آن واقعاً دشوار می‌شود. مثلاً در مورد شهریه مدرسه فرزندانم این مسأله وجود دارد. من دو فرزند دارم که برای هر کدام باید ۳۰ میلیون تومان شهریه پرداخت کنم از این رو بعضاً در تنگنا قرار می‌گیرم. شما می‌توانید حقوق استادی و سابقه کاری مرا بررسی کنید این تقریباً چیز سختی نیست. در یک بازه زمانی من تصمیم داشتم که خودرو‌ام را عوض کنم، اما امکانش در آن مدت فراهم نبود. احساس پشیمانی سراغ من هم می‌آید، زیرا من نیز انسانم و گاه می‌گویم شاید اگر آنجا بودم فرزندانم در رفاه بیشتری بودند یا شاید اگر من خودم آنجا بودم مانند سایر دوستانم که در آنجا خانه خریده‌اند من نیز همان امکانات را داشتم، ولی یک رضایتی است که برای من به وجود می‌آید، اما شاید برای آن دوستان که در کانادا ماندند به وجود نیاید. بالاخره انسان‌ها ناراحت و پشیمان می‌شوند. به‌هرحال ما که یک عارف ربانی و بالله نیستیم. اما در مجموع احساس رضایت نسبی دارم.

چه مقدار از آن صحبت‌هایی که در مورد خارج از ایران گفته می‌شود، واقعیت دارد و چه مقداری از آن واقعی نیست؟

ببینید در مورد شرایطی که ما انتظار داریم در خارج از کشور، بخشی که گفته می‌شود، واقعی است و بخشی خیر. به همین دلیل شما اگر یک شغل معمولی مهندسی در یک شرکت معمولی بگیرید یک حداقل درآمدی دارید که می‌توانید، به‌هرحال زندگی خود را سروسامان دهید. این واقعیتی است که نمی‌توان نفی کرد. از سویی دیگر واقعیت‌هایی گفته نمی‌شود و از مشکلات حرفی به میان نمی‌آید.

مثلاً یکی از مشکلاتی که وجود دارد این است که وقتی فرزند شما در سال‌های آینده می‌خواهد به مدرسه برود، تربیت فرزند خیلی سخت‌تر می‌شود. به عنوان نمونه در کانادا به‌طور خاص بعد از اینکه جاستین ترودو به نخست‌وزیری برگزیده شد و دولت را در دست گرفت، ماری‌جوانا در کشور آزاد شد، یعنی خرید و فروش ماری‌جوانا قانونی شد، این مسأله‌ای نیست که بتوان مخفی نگه داشت، یا در نمونه دیگر در محوطه دانشگاه‌های آنجا، خیلی دختر و پسر سیگاری زیاد بود و مصرف گل هم فراوان وجود داشت. هرچند یک سری مدارس خاص هست که امنیت بالاتری دارد، ولی هزینه‌های گزافی دریافت می‌کنند. شاید حدود سالی ۲۰ تا ۳۰ هزار دلار باید به چنین مدارسی پرداخت کرد.

نکته دیگر اینکه، در ایران مثلاً اگر شخصی مکانیک شود گویی شکست خورده، اما در کشور‌های خارجی این‌گونه نیست. به همین خاطر بعضاً خانواده‌هایی که برای آینده فرزندان خود به اروپا یا امریکا مهاجرت می‌کنند، آینده‌ای که مدنظر ایشان است، شکل نمی‌گیرد. این امر بستگی دارد به تلاش آن شخص و اینکه در آن کشور، خانواده چطور فرزند خود را هدایت کرده‌اند. در این میان بخشی از جوانانی که مهاجرت می‌کنند به خاطر مصرف مواد مخدر به تباهی و نابودی می‌رسند. من احساسم این بود ایرانی‌های تحصیلکرده اکثراً وضع‌شان خوب باشد، ولی افرادی بودند که تحصیلات چندانی نداشتند و در رودربایستی آنجا گیر افتاده بودند و آنجا می‌دیدم که انگار همان‌طور که عرض کردم اگر برمی‌گشتند سرشان پایین می‌ماند و سرافکنده می‌شدند.

برای ایجاد امید در جوانان و این مقوله که بازگشت به ایران را ترجیح دهند چه می‌توان کرد؟

به‌نظر من یک سؤال پیچیده و یک پرسش همه‌جانبه‌ای را مطرح کردید، برای پاسخ به این سؤال باید خوب فکر کرد، زیرا عوامل مختلفی در این حوزه دخیل هستند. هم پارامتر‌های حاکمیتی وجود دارند، هم رسانه‌ای، حتی بخشی از افراد تحت فشار زیاد توسط خانواده قرار دارند. این دسته، خانواده‌های متمولی دارند و تحت فشار ایشان مجبور هستند در خارج از کشور باقی بمانند تا به قول معروف چشم‌وهم‌چشمی والدین با دیگران دچار خدشه نشده و احساس افتخار پابرجا بماند.

بخش دیگر هم به حاکمیت باز می‌گردد. به‌نظر من حاکمیت باید کاری کند جوانان احساس تبعیض نکنند یعنی سختگیری در استخدام، گزینش و امثالهم وجود نداشته باشد و افرادی که واقعاً علاقه‌مند هستند بتوانند به کشور بازگردند. اگر از من بپرسید برعکس آن چیزی که بعضاً فکر می‌کنند این گزینش‌های بی‌مورد اتفاقاً علیه امنیت ملی است به‌جای اینکه به نفع امنیت ملی باشد. شما پازل را خودت خوب بچینی، از همه نوع سلیقه‌ای می‌توانی استفاده بکنی. اگر نتوانستی بعد از این‌همه وقت این کار را انجام بدهی، حتماً ضعفی وجود دارد. مسأله دیگری که هست، پمپاژ خبر‌های ناامیدکننده است.

این امر کم‌کم روی ذهن‌ها اثر می‌گذارد. مورد دیگر هم بحث روانی و تأثیر جو است. ذکر یک مثال مسأله را روشنتر می‌کند، امنیت با احساس امنیت فرق دارد مثلاً در دانشگاه گاهی اتفاق می‌افتد، احساس امنیت نداریم، درصورتی‌که امنیت وجود دارد. اگر خبر‌ها به‌گونه‌ای باشد که فرد احساسات خود را از دست دهد، انگار که می‌گوید من امنیت ندارم درصورتی‌که این احساس واقعی نیست، در مورد امید هم همین‌طور است و این حس امید باید منتقل شود و گسترش پیدا کند.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر